تقریری ساده از برهان صدیقین ملاصدرا در اثبات وجود خداوند سبحان


براهین فراوانی برای وجود خداوند اقامه شده است؛ یکی از براهین قوی فلسفی، برهان صدیقین ملاصدرا می باشد. این برهان مدعی است که برای اثبات وجود خداوند نیاز به هیچ واسطه ایی نیست و می توان از خود خدا متوجه خداوند شد. به همین دلیل این برهان را صدیقین نامیده اند، چراکه صدیقین، یعنی آن عده از مومنین که برای ارتباط با خدا هیچ واسطه ایی استفاده نکرده و از خدا متوجه خداوند شده اند. مثل اینکه از طریق خود نور متوجه نور می شویم.


اصل برهان؛
اصل این برهان بر پنج مقدمه استوار است که یک به یک در ادامه آورده می شود. البته مبنای این برهان پیش نیازهای فلسفی مانند اصالت وجود و وحدت وجود دارد که در جای خود کاملا اثبات شده و اینجا گنجایش بحث از آن نیست. (عزیزانی که فلسفه نخوانده اند می توانند در فلسفه اسلامی مبحث اصالت وجود _در برابر اصالت ماهیت_ را مطالعه کنند.)


مقدمه اول؛ کافیست که شما سوفسطایی نباشید و موجودات اطراف خود را انکار نکنید، چرا که سوفسطایی بودن جلوی هرگونه تفکر را می گیرد.
یک دلیل بر بطلان تفکر سوفسطایی؛ اعتقاد به واقعیت خارج از ذهن، آنقدر بدیهی است که انکار آن عین اثبات آن است چرا که وقتی شما می گویید: «من هیچ چیزی را در خارج ذهنم قبول ندارم» در واقع با بیان این جمله وجود خودتان و کسی که این سخن را برایش می گویید پذیرفته اید. پس عملا انکار موجودات خارجی امری عین اثبات آن ها شد. بنابرین پذیرفتن واقعیت خارجی امری بدیهی است. بعلاوه کسی که منکر واقعیت خارجی است مهم نیست این متن را باور نکند، چون او وجود ندارد.

مقدمه دوم؛ طبق مقدمه اول باید بپذیریم که موجودات و واقعیاتی در خارج وجود دارند. حال در این مقدمه به بیان یک قاعده بدیهی می پردازیم و آن قادعده این است که هرچیزی که صفتی دارد و آن صفت جزء ذات آن چیز نیست(صفت بالعرض) باید آن صفت را از چیزی گرفته باشد که آن صفت از ذات آن شی باشد. به این مثال توجه کنید: دمای 30 درجه برای آب صفتی عرضی است (یعنی این صفت از ذات آب نیست چون ذات آب چیز دیگری است غیر از دمای آب) و باید این صفت (دمای 30 درجه) را از چیز دیگری گرفته باشد که از ذات آن شی باشد، مثل آتش که گرما ذاتی آتش است. مثال دیگر؛ شوری برای آب شور است. آب شوری خود را که یک صفت عرضی است از نمکی گرفته که شور بودن از ذات آن است.
این قاعده را می توان در یک جمله جمع کرد؛ «هر عرضی باید به ذاتی ختم شود» طبق این قاعده موجودات اطراف ما یا عین وجود هستند و یا از عین وجود به وجود آمده اند.


مقدمه سوم؛ با نگاه به موجودات اطرافمان در می یابیم که از یک طرف وجود دارند و از طرف دیگر عین وجود نیستند، چرا که عین وجود خصوصیاتی دارد که این موجودات اطراف ما ندارند. (اولا عین وجود، مثل عین شیرینی یا عین شوری که تماما شیرینی یا تمام شوری است، عین وجود هم تماما وجود است و هیچ جنبه عدمی درآن راه ندارد.)

مقدمه چهارم؛ خصوصیات عین وجود؛ 1- تماما وجود است و عدم درآن راه ندارد. 2- هرجا پای عدم در میان است حتما پای نقص در میان است، مثل عدم علم که عبارتست از جهل ویا عدم نور که ظلمت می شود. بنابراین برای داشتن علم و نور وجود کمالی لازم است درحالی که برای داشتن جهل و ظلمت وجود کمال و تلاشی نیاز نیست. یعنی برای فراگیری ظلمت کافیست عوامل نور را از میان برداریم.
حال که روشن شد هرکجا پای عدم در میان است پای نقص در کار است، بنابراین هرکجا پای وجود درمیان است، پای کمال در کار است، لذا هر جا پای عین وجود در کار است حتما پای عین کمال هم در کار خواهد بود. درنتیجه عین وجود عین کمال است و عین کمال یعنی وجودی که هیچ مرتبه ایی از نقص را نداشته باشد. در نتیجه عین وجود تمام کمالات را دارد، یعنی عین علم است، عین قدرت است و ...


مقدمه پنجم؛ حال که معلوم شد موجودات اطراف ما موجود هستند ولی عین وجود نیستند (چون گفته شد عین وجو تماما وجود است و عدم در آن نیست ولی موجودات اطراف ما پر از عدم هستند، مثلا شوری چیزهای زیادی در خود ندارد از جمله شیرینی و.. و مثلا انرژی خیلی چیزها را ندارد، مثلا یک جا هست و جای دیگر نیست و هر انرژی برای خودش جایی است غیر از دیگری، و نیز انرژی غیر از ماده است.)
بنابراین بر طبق این قاعده که «هرچیز عرضی باید به یک چیز ذاتی ختم شود» وجود این موجودات اطراف ما باید به یک عین وجودی ختم شوند. همانطور که چیزی که گرم است ولی عین گرما نیست باید گرمایش به یک عین گرما ختم شود.

نتیجه؛
بنابر مقدمات به این نتیجه می رسیم که وجود تمامی موجودات وابسته به عین وجود است و عین وجود موجودی است که عدم (ودرنتیجه نقص) در آن راه ندارد و همه کمالات را در بالاترین حد خود (حد کامل مطلق) دارد. ما چنین موجودی را خدا می نامیم. (1)

 

پی نوشت؛

  1. با استفاده از کتاب "از برهان تا عرفان"، اصغر طاهرزاده

 

آخرین ویرایش در 1395/05/02

به اشتراک گذاشتن مقاله

نویسنده

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان میهمان

0
نظر شما بعد از تایید مدیر، منتشر خواهد شد.
شرایط و قوانین.
  • مهمان - عادله

    با سلام
    خیلی ممنونم ساده و روان و پربار توضیح داده بودید
    موفق باشید

    دوست دارم 0 لینک کوتاه:
  • مهمان - حجت

    باتشکر مواردی هست که زیادصحیح به تظر نمیاد ,اینجا منظور از وجود حیاط است یا اصالت وجود ماده که اگر منظور اصل وجود ماده است به نظر من این وجود صفت نیست که از یک لازم باشه از یک عین مجود مطلغ گرفته بشه بلکه وجود ماده خودش یک اصله و وجود مطلغ و کامل که هر چیز دیگه بجز اصل وجودش صفتش هست ولی خود وجود صفت نیست و در صورتی که وجود به معنی حیاط باشه باید درک کرد که صفاتی مانند بزرگی و گرما و روشنایی که فیزیکی هستند با صفاتی مانند مهربانی و بخشندگی که انسانی و نصبی هستند متفاوتند قانون شما در صفات فیزیکی صحیح ولی در صفات انسانی لزومی ندارد بخشندگی من از بخشنده مطلغ گرفته شده باشد همینطور که شهوت من از شهوت مطلغ گرفته نشده

    دوست دارم 0 لینک کوتاه:
  • مهمان - روح الله

    این همان تسلسل هست

    دوست دارم 0 لینک کوتاه:
  • مهمان - سعید

    سلام
    خیلی ممنون
    عالی بود

    دوست دارم 0 لینک کوتاه:
  • مهمان - م. ک.

    توضیح خیلی خوبی بود.
    ممنون

    دوست دارم 0 لینک کوتاه:
  • مهمان - Haki-rad

    با سلام آیا برهان صدیقین علاوه بر اثبات ذات و توحید ذات ،بر توحید صفاتی و افعالی دلالت دارد ؟یا خیر؟

    دوست دارم 0 لینک کوتاه:
  • مهمان - محمد

    بالاخره یکی پیدا شد که واضح و ساده حالیمون کنه
    ممنون و سپاسگذارم

    دوست دارم 0 لینک کوتاه: