و فرد دیگر زندگی را همین مدت تولد تا مرگ می داند و بر این نظر است که ما همین جسم و آثار جسم هستیم و با مرگ، حیات و زندگی ما به پایان می رسد. در این مقاله قصد استدلال آوری و اثبات هیچ یک از دو نظر را نداریم بلکه تنها می خواهیم نقش این دو نوع نگاه در ایجاد آرامش را اندکی مورد بررسی قرار دهیم.
انسان موجودی بی نهایت طلب و سیری ناپذیر است و این مطلب را همه ما با نگاه صادقانه به درون خودمان درک می کنیم، بنابراین به طور طبیعی آرامش برای چنین موجودی تنها در صورتی ایجاد می شود که در مقابل این حس بی نهایت طلب، بی نهایتی وجود داشته باشد تا با کسب آن به آرامش حقیقی برسد و این را با اندیشه خود متوجه می شویم که لذت ها و دارایی های محدود هرچند به طور موقت آرامش بخشی کند اما پاسخ گوی حقیقی و دائمی نیست.
با توجه به این بی نهایت طلبی ذاتی که در انسان وجود دارد یکی از تلخ ترین و سخت ترین و اضطراب آفرین ترین وقایعی که در زندگی یک مادی گرا وجود دارد مرگ است؛ چراکه وی مرگ را پایان زندگی می بیند و این امر به قدری بزرگ است که چنانچه یک مادی گرا عاقلانه و عمیق به آن نگاه کند می تواند لذت تمام زندگی را از او بگیرد و به قدری بزرگ و وحشتناک است که اگر فرد مادی گرا به این واقعه قطعی پیش رویش توجه داشته باشد و از آن امر قطعی غافل نباشد در هر لذتی از لذت های دنیا که باشد طعم آن لذت را در کامش تلخ می کند و یا اینکه بعد از هر لذتی در دنیا از خودش می پرسد؛ «حالا بعدش چه؟ این هم تمام شد. چرا باید تمام شود؟ ولی من هنوز آرام نشده ام. الان چه کار کنم تا آرام شوم؟» دنیای مادی گرا با پایانی که می یابد، در نگاه عمیق، نوعی پوچی را به همراه دارد چراکه همه چیز دیر یا زود پایان می یابد و گویی بی فایده است و لذت ها نوعی بازی است که سرانجام پایان می پذیرد و...
اما یک مومن که مرگ را تولدی جدید برای رفتن به عالمی جدید می داند، که خود را در دنیا برای آن آماده کرده است، این اضطراب ها برایش بی معناست و زندگی او پوچ و بی معنا نیست. در مقابلِ این حس بی نهایت طلبِ مومن، موجودی بی نهایت و مطلق وجود دارد که پایانی ندارد و با داشتن آن در آرامشی دائمی به سر می برد و لذت های محدود دنیایی تنها برطرف کننده نیازهای جسمی و مادی اوست که در نگاه او نیز استفاده معقول و به جا، هم پسندیده است و متناسب با هدفش است، همچون مسافری که از مسیر سفر هم لذت می برد.
با تحلیل دنیای مادی به این مطلب می رسیم که دنیای مادی دارای چند ویژگی است که مشکل را چند برابر می کند یکی اینکه بسیاری از امور در آن دست نیافتنی است بدین معنا که مثلا وقتی کسی مالک قسمت زیبایی از ساحل شد افراد دیگر از داشتن آن قسمت از ساحل محروم می شوند، یا مثلا اگر چنانچه کسی عاشق زیبایی فردی شود، با پیوند آن معشوق با فرد دیگر، وی از آن محروم می شود. دنیا پر است از این دست نایافتنی ها و محدودیت ها.
مشکل دیگری که دنیا دارد این است که همه چیز در آن محدود و تمام شدنی است؛ یعنی اینکه برفرض که فرد به معشوق خود برسد این را درک می کند که پس از چند سال در کنار او بودن، دیگر آن حلاوت و شیرینی را مثل قبل تجربه نمی کند و یا مثلا وقتی به قصری که همیشه آرزویش را داشت می رسد پس از مدتی می بیند که دیگر رنگ و لذت سابق را ندارد و تکراری شده است. اینها ویژگی و خاصیت دنیاست، و معنایش این است که یک مادی گرا که زندگی برایش چیزی جز این امور نیست، دائما در معرض این دست نیافتنی ها و محدودیت ها است که سبب می شود فرد دائما در حسرت و اضطراب باشد؛ چراکه یا به آنچه خواهش دارد، دست نمی یابد و یا با تکراری شدن و کم رنگ شدن داشته ها، در حسرت چیز دیگری است.
ولی مومن در مقابل خود معنویتی را دارد که این دو ویژگی شکننده مادی را ندارد؛ یعنی هم برای همه دست یافتنی است و هم محدود نیست و هرگز پایانی ندارد. علاوه بر آن و در کنار آن هم از لذت های دنیوی بهره می برد، ولی چون تمام همت او دنیا نیست در اضطراب و حسرت نمی باشد چراکه آرامش او از راهی غیر از دنیا به دست می آید.
امام علی (علیه السلام) می فرمایند:
"آنکه دلش غرق دنیادوستی باشد سه چیز از این جهان پیوسته با او باشد: اندوهی که او را رها نسازد، حرصی که از او دست بر ندارد و آرزویی که به آن نرسد."(1)
همچنین می فرمایند:
"اگر به دنیا دل ببندید، عمر خود را در راه چیزی صرف کرده اید که نه شما برای آن می مانید و نه آن برای شما"(2)
پی نوشت؛
- نهج البلاغه حکمت 228
- غررالحکم 48 38
نظر خود را اضافه کنید.
ارسال نظر بعنوان میهمان